asamir logo

طراحی حرفه ای لوگو و بنر رایگـــــــــان

asamir logo

طراحی حرفه ای لوگو و بنر رایگـــــــــان

زندگی نامه ی آیت الله شیخ فضل الله نوری 

 

 

قانون اساسی  

یکی از مهمترین کارهای مجلس تدوین قانون اساسی بود. در مورد قانون اساسی دو دیدگاه متفاوت مطرح بود. روحانیان و در رأس آنها شیخ فضل الله خواهان قانونی بودند که بر پایه اسلام و شریعت باشد و روشنفکران غربزده و فراماسونها قانونی همسان قوانین کشورهای غربی می‌خواستند و این اختلاف که ناشی از دیدگاه فکری و اعتقادی آنها بود، سرآغاز تفرقه بین دسته‌های مبارزان شد. روشنفکران وابسته و فراماسونها اکثر مجلس را تشکل می‌دادند به طوری که تنها در بین شانزده نماینده تهران سیزده نفر آنها فراماسون بودند.[1] فراماسونها و دیگر روشنفکران غربزده در نوشتن قانون اساسی و متمّم آن نقش مهمّی داشتند. رئیس هیأت تدوین کنندة متمم قانون اساسی «سعد الّدوله» بود که در بلژیک به عضویت لژ فراماسونی درآمده بود.[2] از دیگر اعضای آن حاج امین الضرب، حاج سید نصرالله سادات اخوی، سید نصر الله تقوی و تقی زاده بودند که همه فراماسون بودند.
مجلس با چنین افرادی مشغول تهیه و تصویب قانون اساسی شد. شیخ فضل الله که از قبل به توطئه‌های فراماسونها و روشنفکران غربزده پی برده بود، به همراه آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی در جلسات مجلس شرکت کردند تا شاید از راه نصحیت و هدایت بتوانند از تصویب قوانین غیر اسلامی جلوگیری کنند. امّا نمایندگان فراماسون به راه خویش می‌رفتند.
در این میان روحانیان و عالمان بزرگ حوزه علمیه نجف یعنی آیات عظام آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین تهرانی نیز با اطلاعات نادرستی که از طرف مشروطه خواهان به آنها می‌رسید به حمایت از مشروطه برخاستند. شیخ فضل الله به تلاش خود برای اصلاح وضع موجود ادامه داد. او در مورد قانون اساسی پیشنهادهایی به مجلس داد. ذکر مذهب جعفری به عنوان مذهب رسمی کشور و اصل نظارت فقها بر قوانین مجلس شورای ملّی از جملة این پیشنهادها بود که از هوشیاری و شمّ سیاسی او حکایت داشت. با اینهمه مجلس با نظرات وی مخالفت کرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترک کرد.
از این زمان شیخ فضل الله مورد حملات ناجوانمردانه روشنفکران غرب گرا و فراموسونها و دیگر ناآگاهان قرار گرفت. یکی از نمایندگان در مذاکرات مجلس دربارة شیخ فضل الله گفت: چون او ریاستی پیدا نکرد، راه مخالفت پیش گرفت تا از این راه به ریاست برسد![از آن پس مطرح شدن بحث آزادی مطبوعات دستاویزی برای حمله به مقدسات دینی و مذهبی شد. روزنامه کوکب درّی در شماره 13 سال اوّل خود نوشت: «شما مردم نادان چرا این قدر اعتقاد به این اشخاص دارید که در هزار و سیصد سال قبل به یزید بن معاویه یاغی شد و قشون فرستاد، خود و همراهانش را کشتند. حالا این مردم روضه خوانی می‌نمایند، خرج می‌دهند و مال خود را بی‌جهت تفریط می‌نمایند. یک جماعتی به خاک کربلا اعتقاد دارند، این خاک چه مزیت و برتری با خاکهای دیگر دارد

مخالفت با مشروطه

هر چند که با تلاش شیخ و حمایت عالمان نجف اصل نظارت فقها با تغییراتی به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسی تصویب شد، شیخ فضل الله که شاهد توهین روزنامه ها به دین و ائمة معصومین ـ علیهم السّلام ـ بود، دریافت که هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت اسلام وجود ندارد و اگر اکنون فکری اساسی برای این کار نشود فردا بسیار دیر خواهد بود. وی با حکومت مشروطه مخالفتی نداشت، بحث او در کیفیت این نوع از حکومت در جامعه اسلامی ایران بود. او معتقد بود که قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد، زیرا مردم ایران مسلمان و پیرو این دین هستند و به همین دلیل پیشنهاد کرد تا عنوان حکومت، مشروطة مشروعه باشد وی بارها گفت: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بی‌دین و فرقة ضالّه و مضلّه مخالفم که می‌خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامه‌ها را که لابد خوانده‌اید که به انبیا و اولیا توهین می‌کنند رویارویی و نبرد دو اندیشة مشروطه و مشروعه، مخصوص تهران نبود و در شهرهای بزرگ دیگر نیز وجود داشت. در رشت آیت الله حاج ملا محمّد خمامی رشتی، در زنجان آخوند ملا قربان علی زنجانی، در تبریز میرزا محمّد حسن مجتهد تبریزی و میرهاشم دَوَچی از طرفداران مشروطة مشروعه بودند.
درتهران نیز آخوند رستم‌آبادی، سید احمد طباطبایی، ملا محمّد آملی، شیخ عبدالنبی نوری، سید محمد یزدی، شیخ محمّد بروجردی، حاج میرزا لطف الله، حاج آقا نورالله مجتهد عراقی، شیخ علی اکبر مجتهد، سید علی قطب نخجوانی، شیخ محمّد علی پیشنماز، آقا جمال الدین لافجه‌ای، شیخ علی اکبر طالقانی و ... از شیخ فضل الله و مشروطة مشروعه حمایت می‌کردند. امّا با این همه، تبلیغات مشروطه طلبان چنان قوی و گمراه کننده بود که جو سیاسی و اجتماعی به طور کامل موافق مشروطه خواهان بود و همین موجب شد تا جمعی خواهان تبعید شیخ شوند و گروهی حمله به منزل او را طرح‌ریزی کنند. شیخ فضل الله نیز برای اینکه پیام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خویش به حضرت عبدالعظیم ـ‌علیه السّلام ـ هجرت کرد و در آنجا متحصن شد.
او در یکی از سخنرانیهای خویش خطاب به مردم حاضر در حرم فرمود:
بارها این را گفته‌ام و باز به شما می‌گویم که من در موضوع مشروطیت و محدود بودن سلطنت هیچ حرفی ندارم و هیچ‌کس نمی‌تواند این موضوع را انکار کند، بلکه برای اصلاح امور مملکت و محدودیت سلطنت و تعیین حقوق و وظایف دولت قانون و دستورالعمل لازم است. امّا می‌خواهم بدانم در مملکت اسلامی که دارای مجلس شورای ملی است، قوانین آن مجلس باید مطابق قوانین اسلام و قرآن باشد یا مخالف قرآن و کتاب آسمانی؟! وی در ادامه قرآن کوچک خود را از جیب بیرون آورد و قسم یاد کرد که من مخالف اساس مشروطیت و مجلس نیستم بلکه اوّل کسی که طالب این اساس بود من بودم و فعلاً هم مخالفتی ندارم امّا مشروطه به همان شرایطی که گفتم که باید قانون اساسی و قوانین داخلی مملکت مطابق با شرع باشد.تحصن کنندگان برای بیان و توضیح مواضع و اهداف خود روزنامه‌ای به نام لایحه منتشر می‌کردند. مجلس که از افشاگری و تبلیغات آنها احساس خطر می‌کرد، با انتشار اطلاعیه‌ای اعلام کرد که کلمة مشروطه نمی‌تواند چیزی مخالف با دین و احکام شرعی باشد. این اطلاعیه که پاسخی در حد گفتار و نوشتار به خواستهای متحصنین بود موجب شد تا شیخ فضل الله و یارانش حرم را ترک کرده، به شهر باز گردند امّا این یک برنامة حساب شده برای تفرقه و از هم پاشیدن متحصنین بود و مشروطه خواهان در عمل همان مسیر سابق را می‌پیمودند.
شیخ فضل الله نیز مشغول درس و بحث علوم اسلامی شد و چون گذشته در موضع مخالفت و در سنگر مبارزه با مشروطیت اروپایی باقی ماند. شیخ و یارانش هر چند در این مرحله فعالیت علمی مخالفت با مشروطه نداشتند وجود آنها خاری در چشم مشروطه طلبان غرب‌گرا بود. از این رو با جعل تلگرامهایی از طرف علمای نجف شیخ را مُخّل آسایش و مفسِد معرفی کردند. جالب توجه اینکه در یکی از این تلگرامها آمده بود: شیخ فضل الله به علت اخلال و اصلاح مسلمین از درجة اجتهاد ساقط است. این جاعلان جاهل نمی دانستند که علم و اجتهاد چیزی نیست که کسی بتواند آن را از دیگری سلب کند. امّا ناآگاهی جامعه کافی بود تا این تبلیغات مؤثر واقع شود. پس از آن توطئة قتل شیخ طرح ریزی شد و شیخ فضل الله مورد حمله مسلحانه قرار گرفت مجروح گردید.

سقوط و ظهور دوبارة مشروطیت

با مرگ مظفرالدین شاه، محمد علی شاه به سلطنت رسید. وی دارای خوی استبدادی بود و به هیچ وجه مطیع قانون نبود. علاوه بر این وی پرورش یافته روسها بود و با حکومتی که بر اساس خواست و منافع انگلستان روی کار می‌آمد موافق نبود. از این رو به وسیله سربازان دولتی و قزاقان روسی به مجلس حمله کرد عده‌ای از نمایندگان کشته شدند و برخی دستگیر و تبعید شدند و بساط مشروطه برچیده شد.
خبر حمله به مجلس و کشتن مشروطه خواهان موجب شد تا نیروهای شمال به رهبری سپهدار تنکابنی و نیروهای بختیاری به رهبری سردار اسعد بختیاری به تهران حمله کرده، شهر را به تصرف خود درآورند. با شکست نیروهای دولتی و فتح تهران محمد علی شاه به سفارت روسیه پناهده شد. فاتحان تهران مجلسی با عنوان مجلس عالی در بهارستان تشکیل دادند. این مجلس محمد علی شاه را از سلطنت خلع و احمد شاه را به پادشاهی برگزید و بقیة مناصب حکومت را بین خود تقسیم کردند. اکثر مشروطه خواهانی که حکومت را به دست گرفتند از عوامل روسیه و انگلستان بودند و به این ترتیب «حکومت و مجلس دوم هر دو به دست فئودالها و خدمتگزاران امپریالیسم افتاد».حکومت روی کار آمده حتی با معیارهای غربی نیز یک حکومت مشروطه نبود. فاتحان تهران و حامیان مشروطیت یعنی سردار اسعد و سپهدار هیچیک اعتقادی به حکومت ملی نداشتند. زیرا «یکی از عناصر اصلی ایدئولوژی مشروطیت، برانداختن نظام شبه فئودالیسم ایرانی و نفی قدرتهای محلی حکومت امثال سپهدار و سردار اسعد بود
.

آخرین روزها

مشروطه خواهان پس از برقراری حکومت به تصفیة حساب با مخالفان مشروطه پرداختند. طرفداران استبداد یعنی شاه و درباریان وحشت زده هر کدام به جایی پناه بردند امّا مشروطة مشروعه به رهبری شیخ فضل الله چون کوه مقاوم و استوار بودند.
پیشنهادهای مختلفی به شیخ فضل الله رسید تا به جایی پناهنده شود. سعدالدوله برای او پیام فرستاد که با وزیر مختار روس و انگلیس گفتگو کردم و برای شما جای مناسبی در سفارتخانه تهیه کرده‌ام تا از خطر محفوظ باشید. یاران شیخ فضل الله خوشحال شدند امّا شیخ بدون عکس العمل در مقابل این پیام «لا حول و لا قوة الاّ بالله» می‌گفت پیشنهاد شد که اجازه بدهید پرچم هلند را که کشور بی‌طرفی است بر بام خانه نصب کنیم تا در امان باشید. شیخ با تبسمی استهزا گونه فرمودند: باید پرچم ما را روی سفارتخانه بیگانه نصب کنند. چطور ممکن است که صاحب شریعت به من که از مبلغین احکام هستم اجازه فرماید، پناهنده به خارج از شریعت شوم.
وی در پاسخ پیشنهاد دیگری اینچنین فرمود:
آیا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده‌ام حالا بیایم و زیر پرچم بیگانه بروم!
سرانجام مشروطه طلبان برای انتقام از شیخ فضل الله به منزل وی حمله کردند و شیخ را به شهربانی بردند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد